مارال فرجاد به پشتیبانی پدرش بازیگری را در سن ۳ سالگی در تله تئاتر تلویزیونی بنام من هستم، اما یک سیاه به کارگردانی اسماعیل شنگه اغاز کرد. مارال فرجاددر سال ۱۳۹۶ در برنامه دورهمی خبر ازدواج خود را رسانه ای کرد. مارال فرجادبه بیماری سرطان مبتلا بوده که با شیمی درمانی تا حدودی جلو آن را گرفته و درمان شده است.مارال فرجاد فارغالتحصیل رشته عکاسی است. مارال فرجاد فعالیت خود را از سال ۱۳۸۴ با فیلم شام عروسی اغاز کرد.
پدر بازیگر مارال فرجاد
جلیل فرجاد متولد ۱۳۳۰ در مرند بازیگر سینما و تلویزیون است. مدرک تحصیلی اش لیسانس بازیگری و کارگردانی است. اولین تواناییٔ سینمایی اش فیلم بازداشتگاه در سال ۱۳۶۱ می بود. وی پدر مارال فرجاد و مونا فرجاد از بازیگران جوان است.
فعالیت هنری مارال فرجاد
مارال فرجاد به پشتیبانی پدرش بازیگری را در سن ۳ سالگی در تله تئاتر تلویزیونی بنام من هستم، اما یک سیاه به کارگردانی اسماعیل شنگه اغاز کرد، به روش جدی در سال ۱۳۷۰ به همراه پدرش در تئاتری به کارگردانی مجید جعفری به ایفای نقش پرداخت.
خانواده هنرمند مارال فرجاد
مارال فرجاد دختر جلیل فرجاد که از بازیگران پیکسوت سینما است می باشد. خواهر مارال فرجاد نیز مونا فرجاد است که دو سال از او کوچکتر است و او هم از بازیگران سینما و تلویزیون می باشد.
با پدر و مادرمان دوستیم و رابطه زیاد خوبی باهاشون دارید؟
هنگامی کم سن و سال بودیم پدرم همیشه به ما می او گفت :اگر بدترین کار دنیا را هم کردید از ما نهان نکنید و بدانید حتی اگر دعوای تان کنیم در نهایت شما را حمایتخواهیم کرد.همیشه با آنها راحت بودیم و هیچ زمان اجازه ندادند ترسی داخل قلب و ذهن ما بشود، احتمالا همین سخن بگویید های پدرم علتشده که من و خواهرم همیشه با پدر و مادرمان صادق باشیم و آنها را همانند دوست، کنارمان داشته باشیم و سخن های مان را صادقانه با آنها نقل کنیم.
رابطه پدر ودختری مارال فرجاد
باید از نزدیک رابطه استاد فرجاد با دخترانش را ببینید و همینطور رابطه دخترها با پدرشان؛ آنها به قدری صمیمی است که گویی دوستانی نزدیک برای یکدیگر می باشند و دلنشین تر آنکه زیاد هم با همدیگر هماهنگ می باشند و یک تله پاتی خاص بین آنها جریان دارد.
توانایی سینما و تلویزیون مارال فرجاد
فعالیت سینمایی خود را در مقام بازیگر از سال ۱۳۸۴ با فیلم شام عروسی اغاز کرد و در تلویزیون نیز با سریال تا صبح (مستانه) در سال ۱۳۸۵ بطور رسمی واردقاب عکس شد.
تنها به گفتن بازیگر طنز شناخته نشویم
مارال فرجاد درمورد راهنمایی پدرش در ابتدای وجود در عرصه بازیگر تصریح کرد :سال ۷۹ یا ۸۰ کوچه اقاقیا را به من و مونا نظر دادند که ما برای این که فقط به گفتن بازیگر طنز تنها شناخته نشویم نپذیرفتیم !
سخن های جنجالی مارال فرجاد در دورهمی
در همین ابتدای برنامه مارال و مونا فرجاد یک سورپرایز برای مهران مدیری داشتند و عکسی از مراسم ازدواج مهران مدیری در سریال باغ گیلاس را تقدیم او کردند که در این عکس خودشان دو دختربچه کوچک بودند.
علت کم کاری پدر مارال فرجاد
مهران مدیری ضمن دعوت از جلیل فرجاد برای وجود در برنامه سوال کرد چرا آقای فرجاد کم کار شده است ؟ مونا در ادامه گفت احتمالا چون نظر خوبی نداشته است، کمتر کار تصویری انجام داده اند اما پدرم مشغول تئاتر و کار دوبله می باشند.
مجری برنامه دورهمی سوال کرد کدام تان زورگو تر هستید ؟
مارال او گفت:من ، یقیناً در منزل آنقدر دوستم دارند که حرفم را می پذیرد و در جواب به این که کدامشان بازیگر بهتری می باشند او گفت:بازیگر خوب بودن بستگی به تلاش ما دارد و یک امر نسبی است ، مونا مطمعن به نفس بیشتری دارد و من به علت این که خجالتی بودم برای رسیدن به جایگاهم تلاش بیشتری کرده ام.
شغل دوم مارال فرجاد
از دوران کودکی به بازیگری علاقه دارم دانش آموخته رشته عکاسی هستم و می توانستم آتلیه بزنم، در ایران برای بازیگران داشتن ۲ شغل زیاد خوب است ولی زیاد سخت است، کار ما زیاد پراکنده است و امکان دارد چند ماه بیکار باشیم، اما هنگامی سر کار می رویم ۵ تا ۶ ماه دچار بازی هستیم و حتی در این تایم، وقتی برای استراحت، خانواده و شغل دوم نداریم.
خوراکی های محبوب مارال فرجاد
به شدت به سمنو علاقه دارم .به نظرم زیاد خاصیت دارد و این که از کودکی طعم خاص و شگفت آن را زیاد دوست داشتم و همیشه در حال ناخنک زدن بودم! یقیناً خودم تابه حال هیچ زمان سمنو درست نکرده بودم.
قسمتی از مصاحبه با مارال فرجاد
با دقت به این که خانوادگی در کار هنر هستید، چه مقدار برای خانواده زمان می گذرانید؟
کارهایم اخیرا زیاد شده و همین علتشده مدتی کمتر زمان بگذرانم. اما در کل با خانواده زیاد زمان می گذرانم.
اهل مطالعه هستید؟
بله، متاسفانه شبکه های اجتماعی آدم را سمت خودش می کشاند. من برای کارم مجبورم وجود داشته باشم، اما برخی روزها تصمیم می گیرم این برنامه را ببندم، ولی کلی مطلب می دهند یا کلی اتفاقات می افتد و نمی توانم ببینم. کنترل شبکه های اجتماعی دشوار هست باید هم از آن منفعت گیری کرد و هم تحت کنترلش داشت. منفعت گیری از شبکه های اجتماعی نباید به اعتیاد مبدل بشود. بیشتر از حد در فضای مجازی بودن، علتشده برخی اوقات زمان هایی را از دست بدهم.
خواهران فرجاد این روزها چه فعالیت هایی دارند؟
مونا: من که کاری نمی کنم. در حال نگارش یک متن هستم. برای خودم می نویسم، فعلا در حال پخته تر کردن متن ها هستم تا این که یکی از دوستان تهیه کننده اگر شرایط مهیا بشود آن را دست بگیرد.
شما چرا چپ چپ نگاه می کردید خواهرتان را؟
مارال: خب آخر متن هایی که می نویسد یکی دو تا نیست روی چند متن کار می کند.
مونا: طوری نگاه می کردی که انگار من افترا می گویم.
مارال: (می خندد) گفتم احتمالا نخواهی نگارش متن ها را فعلا رسانه ای کنی؟
مونا: یعنی بهتر است نگویم؟
مارال: نه اتفاقا خوب است که اشاره کردی!
شما خودتان این روزها چه کار می کنید؟
مارال: برای نمایشی که قرار می بود در جشنواره فجر روی صحنه برود تمرین داشتم که کار رد شده می بود، قرار می بود مجدد تمرین اغاز بشود که تا این مدت نشده، احتمالا من سر تمرین بروم.
چرا احتمالا؟
مارال: چون سال قبل زیاد تئاتر کار کردم، یکی دو کار هم انجام دادیم که متاسفانه یا سالن ندادند یا با بی مهری رو به رو شدیم. شما خودتان می دانید که تئاتر دستمزد خوبی که ندارد شرایط هم مهیا نیست. سال قبل سال خوبی برای من می بود یا بهتر بگویم یک سال و نیم پیش برای من زیاد خوب می بود، تئاتر کار کردم. اما امروز که با شما سخن بگویید می کنم، زیاد خسته هستم. ترجیح می دهم اگر تئاتر کار می کنم تهیه کننده داشته باشد. احتمالا یک زمان بروی و برای دلت تئاتر بی پول کار کنی، ولی تکرار آن اذیت کننده است.
کار با برادران آتش زمزم و سریال «خاتون» چطور اتفاق افتاد؟
مارال: سال آقای مهرداد یزدانی با من تماس گرفتند و نظر یک سریال را دادند که سریال قبلی آقای آتش زمزم می بود. آن کار دو ماه در اصفهان می بود و من شرایط کار در شهرستان را آن زمان نداشتم و عذرخواهی کردم. آقای آتش زمزم را از آن زمان می شناختم. مهرداد یزدانیان بهمن سال قبل به ما زنگ زد و از پروژه این سریال سخن بگویید کرد. او او گفت دو خواهر دو قلو می باشند و قصه این است. من همیشه دوست داشتم با مونا بازی کنم.
فکر نمی کنم این اولین همکاری تان باشد؟
مونا: نه، سریال «حجربن عدی» را سال ۷۸ با هم کار کردیم. آنجا در نقش دو دوست بودیم. زیاد مختصر می بود، من سیاه پوست بودم و مارال سفید پوست…
مارال: غیر از این فقط تئاتر شهره سلطانی را کار کردیم که آنجا هم نقش دو دوست را داشتیم و همکاری کنار هم انگیزه ای شد تا من وجود در سریال «خاتون» را بپذیرم.
مونا: یادم هست روزی که مهرداد برای این سریال زنگ زد من خواب بودم. مارال زنگ زد چرا جواب مهرداد را نمی دهی، گفتم خواب بودم. فیلمنامه را فرستاد، من وتو با هم بازی داریم، نقش دو خواهر. سریال ۲۶ تکه است و قصه خوبی دارد. من هم خوشحال شدم. او گفت فقط کل کار اصفهان است! گفتم بعد من نمی آیم!
چرا؟
مونا: کار در شهرستان برایم زیاد سخت است به خصوص ۶ ـ ۵ ماه کار کامل، دلبستگی هایی به تهران و خانواده دارم که کار در شهرستان برایم آزار دهنده می بشود. گفتم من نمی آیم! خلاصه چند بار با هم تلفنی سخن زدیم قرار شد فیلمنامه را بخوانیم و اگر دوست داشتیم روی آن او گفت و گو کنیم. به هر حال کنار هم بودن سختی های دوری از تهران را آسان تر می کرد.
مارال: باور کنید اگر من نبودم و قرار نبوده است نقش دو خواهر دو قلو را بازی کنیم مونا قبول نمی کرد.
مونا: واقعا نمی آمدم!
ولی کار بازیگری ایجاب می کند که بازیگر بعضی اوقات زمان وقتی طویل را در شهرستان و حتی بیابان به سر ببرد، اصفهان که …
مونا: یکی دو ماه مشکلی ندارم، ولی پنج ماه مستمر زیاد سخت است. ما به طور کامل اصفهان زندگی کردیم. من کوچه و خیابان شهر را الان خوب بلد هستم. ما فقط یک عید تهران آمدیم دو سه روز دیگر، همین! برای من شهرستان رفتن کلا سخت است. مگر یک نقش خاص و دلچسب، که دلبستگی هایم را برای آن کنار بگذارم.
مارال: من نبودم نمی آمد.
فینال را کامل خواندید و رفتید؟
مارال: نه، چهار تکه آماده می بود. دلنشین است بدانید که من آن زمان سرم زیاد شلوغ می بود. هم سر تئاتر بودم و هم سر تله فیلم آقای بابائیان، تنها اطلاعاتی که در رابطه داستان به ما دادند این می بود که ما هر دو همسر داریم و یک فرزند ضمن این که من باردار هم هستم. در همین حد!
مونا: برای ما متن را ایمیل کردند تا آن را مطالعه کنیم. نمی دانم چه مشکلی پیش آمد، زمان هم مختصر می بود، نه من متن را خواندم و نه مارال، فقط از مهرداد خواستیم داستان را برای ما تعریف کند. خلاصه رفتیم و سخن بگویید های اولیه انجام شد. به من حرف های بودند تو یک پسر ۶ ـ۵ ساله داری ولی روز اول دیدم یک پسر ۱۲ ـ ۱۰ ساله کنار من ایستاده است! همان موقع تازه من گفتم مگر من چند سال دارم که پسر ۶ـ ۵ ساله داشته باشم؟! اما سر صحنه یک پسر ۱۲ ـ ۱۰ ساله آمد و من به یکباره شوکه شدم، زیاد پسر خوبی می بود، ولی تا یک هفته اول اصلا با او ربط برقرار نمی کردم، چون اصلا باور نداشتم پسری به این بزرگی داشته باشم، می خورد او برادر من باشد.
مارال: من هم دیدم یک دختر بزرگ دارم.
این که پسر هیچ شباهتی به شما و مجید یاسر نداشت نقل نشد؟
مونا: چرا من گفتم این پسر به هیچ کدام از ما شباهت ندارد.
شباهت قابل اغماض است اما توجیه برای لهجه غلیظ اصفهانی پسر چه می بود در حالی که نه مجید و نه شما لهجه ندارید؟
مونا: این گونه توجیه کردند که در اصفهان بچه ها به شدت لهجه دارند، ولی پدر و مادرها کمتر!
واقعا؟
مونا: بله و یقیناً ما این را به چشم خودمان دیدیم.
مارال: نمونه اش خانم گریمور ما که یک ته لهجه کوچک اصفهانی داشت، ولی فرزندنش به شدت لهجه داشت.
منبع